قلوب   شیعه نی  آقام محبتیله   دولدورار...

قلوب   شیعه نی  آقام محبتیله   دولدورار

(قلوب شیعه راآقام امام زمان(عج) با محبت پر میکند)

گلر  او گونکه عالمی عدالتیله   دولدورار

(آن روزی  که  بیاید عالم را  پر از عدالت  میکند)

جهاندا ظلمی محو ایدر حقیقتیله دولدورار

(درجهان ظلم وستم را محوکرده وپراز حقیقت میکند)

روان  اولار  جهنمه  گروه  کین وظالمان

(آن روز تمامی ظالمان وکفار روانه جهنم میشوند)

یک جرعه نور ریز به گوشه کنارها...

یک جرعه نور ریز به گوشه کنارها...

ای آخرین ستاره ی چشم انتظارها
حلقه زدند دورِ نگاهت، مدارها
خورشیدی و تبلورِ نور زلالِ تو
سرسبز کرده وسعتِ آیینه زارها
ما شبنمیم و مِهرِ تو، مُهرِ قبول ماست
یک جرعه نور ریز به گوشه کنارها
تا شعله شعله عشق تو عیوق مان کند
ما ذرّه ذرّه دور تو گردیم بارها
ما را عصای دستِ کلیمانه ات ببین
تا بشکند طلسم همه شبهِ مارها
یک جمعه در طراوت باران ظهور کن
یک جمعه محو کن همه گرد و غبارها
از این بعد، خیمه ی آرامِ چشمتان
باشد قرارگاهِ دلِ بی قرارها
باید همه به سمت نگاهت سفر کنند
باید یکی شوند خطوط قطارها

شاعر: عارفه دهقانی

روز بینایان ...

در گوشه ای از تقویم نوشته اند روز نابینایان ! 

کی روز بینایان می شود مهـــــــــــــــدی جــــــــــــــــــان...؟؟؟

از طرف یه دوست...(fister)

حضرت حیدر به نام فاطــــــــــــــــــــــمه حساس بود

خلقت از روز ازل مدیون عطـــــــــــــــــــــــــر یــــــــــــــــــاس بود

ای که ره بستی درون کوچه ها بر فاطـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــمه

گردنت را میشکست آنجا اگر عبـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــاس بود

 

 


دلم گرفته از این....

غروب هایی که "دلِ" ما "گیر ِ" دلتنگی ات است آقا !
دلم گرفته از این نبضهای تکراری ،
دلی که یاد تو را دم نمی زند دل نیست
اللهم عجل لولیک الفرج

بی تو اینجا.....

بي تو اينجا همه در حبس ابد تبعيدند، سالها،هجري و شمسي همه بي خورشيدند، سير تقويم جلالي به جمال تو خوش است، فصلها را همه با فاصله ات سنجيدند. تو بيائي همه ساعتها،ثانيه ها... از همين روز، همين لحظه، همين دم، عيدند.

* اللهم عجل لوليك الفرج *

سوار خسته من، ای سوار گردآلود
چگونه می رسی آخر به شهر آهن و دود
چه انتظار غریبی ست، انتظار طلوع
در این شب، این شب قطبی، شب غبارآلود











مـژده‌ی آمـدنت قیمـت جـان می‌ارزد

تاری از موی تو آقـا به جهـان می‌ارزد

توصیف امام حسین از زبان حضرت مهدی

حضرت مــــــــهدی(عج)، امام حسین(ع) را این‏گونه توصیف فرموده است:

«تو ای حسین! برای رسول خدا(ص) فرزند و برای قرآن، سند و برای امت، بازویی بودی، در طاعت خدا تلاشگر و نسبت به عهد و پیمان، حافظ و مراقب بودی...».

 به گزارش فارس، سال‌های زیادی از حماسه خونین عاشورا می‌گذرد و چشمان منتظران به لحظه‌ای دوخته شده است که ...
ادامه نوشته

دلم را نمی خری آقا؟

دلم شکسته، دلم را نمی خری آقا؟
مرا به جمعه ی وصلت نمی بری آقا؟

اگر چه غرق گناهم ولی یقین دارم،


تو آبروی کسی را نمی بری آقا
...

بهش گفتم...

بهش گفتم: امام زمان عج رو دوست داری؟

گفت: آره! خیلی دوسش دارم

گفتم: امام زمان حجاب رو دوست داره یا نه؟

گفت: آره!

گفتم : پس چرا کاری که آقا دوست داره انجام نمیدی؟

گفت: خب چیزه!…. ولی دوست داشتن امام زمان عج به ظاهر نیست ، به دله

گفتم: از این حرف که میگن به ظاهر نیست ، به دله بدم میاد

گفت: چرا؟

براش یه مثال زدم:

گفتم: فرض کن یه نفر بهت خبر بده که شوهرت با یه دختر خانوم دوست شده و الان توی یه رستوران داره باهاش شام می خوره. تو هم سراسیمه میری و می بینی بله!!!! آقا نشسته و داره به دختره دل میده و قلوه می گیره. عصبانی میشی و بهش میگی: ای نامرد! بهم خیانت کردی؟ بعد شوهرت بلند میشه و بهت میگه: عزیزم! من فقط تو رو دوست دارم. بعد تو بهش میگی: اگه منو دوست داری این دختره کیه؟ چرا باهاش دوست شدی؟ چرا آوردیش رستوران؟ اونم بر می گرده میگه: عزیزم ظاهر رو نبین! مهم دلمه! دوست داشتن به دله…

دیدم حالتش عوض شده

بهش گفتم: تو این لحظه به شوهرت نمیگی: مرده شور دلت رو ببرن؟

 تو نشستی با یه دختره عشقبازی می کنی بعد میگی من تو دلم تو رو دوست دارم؟

 حرف شوهرت رو باور می کنی؟

گفت: معلومه که نه! دارم می بینم که خیانت می کنه، چطور باور کنم؟ معلومه که دروغ میگه

گفتم: پس حجابت….

اشک تو چشاش جمع شده بود

روسری اش رو کشید جلو

با صدای لرزونش گفت: من جونم رو فدای امام زمانم می کنم، حجاب که قابلش رو نداره

از فردا دیدم با چادر اومده

گفتم: با یه مانتو مناسب هم میشد حجاب رو رعایت کرد!

خندید و گفت: می دونم! ولی امام زمانم چــــــادر رو بیشتر دوست داره

می گفت:

            احساس می کنم آقا داره بهم لبخنــــــــــد می زنه...

صدایم کن…

صدایم کن…
گوش دلم مدت‌هاست کَر شده است
شاید صدایت؛
مرهمی باشد بر ناشنوایی این دل.

صدایم کن…

صدایم کم مـــــــــــهدی جان!

مرا به سوی خود دعوت کن!!!

دل از دلدادگی بداند و بس...

ای منتظران....

ما معتقدیم عشق سر خواهد زد

بر پشت ستم کسی تبر خواهد زد

سوگند به هر چهارده آیه نور

سوگند به زخم های سرشار غرور

آخر شب سرد ما سحر می گردد

مهدی به میان شیعه بر می گردد


ظهور تنها راه نجات است.


تمام مشکل بشر این است که خیال می کند

 ظهور یکی از راه های نجات اوست

و حال آنکه :

ظهور تنها راه نجات است.


یکه تاز جاده های انتظار


با توام ای دشت بی پایان، سوار ما چه شد؟

یکه تاز جاده های انتظار ما چه شد؟

 

آشنای « لافتی الا علی» اینجا کجاست؟

صاحب «لاسیف الا ذوالفقار» ما چه شد؟

جمعه جمعه ندبه ام ...

و جمعه جمعه ندبه ام و ندبه ندبه اشک و آه.

تمام جمعه های خوب من تهی ز آمدنت...

خسته از روزهای بی تویی!

کاش که خدا عنایتی کند

تا دیگر بر دل زنگار گرفته ننویسم :

این جمعه هم گذشت، مولایم، چرا نیامدی؟!


(اللهم عجل لولیک الفرج)

آسمانی شدن ...

ای کاش آسمانی شدن ، آسان و ساده بود

.

ولی صد حیف که آسمانی شدن، دلی آسمانی می خواهد

.

و حال آنکه دل های زمینی ما بوی نم خاک گرفته اند.

.

  برای آسمانی شدن دل ها ، باید دعا کرد تا مولایمان بیاید.

.

اللهم عجل لولیک الفرج

نمـــــــــــــاز باران

شرمنده ام ...

اما !!!

خشک شده ام ...

آقـــــــــــــا !


میشود

برای من

نمـــــــــــــاز باران بخوانی!؟

برای من دعا کنید!

به نقل از آیت الله بهجت (ره) :


حضرت غائب (عج) دارای بالاترین علوم است؛ و اسم اعظم بیش


از همه در نزد خود آن حضرت است. با این همه، به هر کس


که در خواب یا بیداری به حضورش مشرف شده، فرموده است :


برای من دعا کنید!


راه خلاص از گرفتاریها، منحصر است به دعا کردن


در خلوات برای فرج ولی عصر (عج).

یا صاحب الزمان (عج)

دوریت!!!

می دانم روزی با تن خسته و خیس ،

.

سوار بر قطرات درشت باران بر ناوادنهای چشمم فرود می آیی

.

 در میان انبوه مژگانم میزبان خواهم بود

.

 و در آن لحظه چشمانم را برای همیشه می بندم

.

تا دیگر دوریت را حس نکنم ..

..

يا ابا صــــــــالح !

مخاطب خاص آســــمانيم!

.

 تــــو زیــباتــریــن آرزویِ مــــنـــی ...

.

يا ابا صالح  !

.

 نگاهت كافيست تا در هواي آمدنت بميرم!!!

.

اللهم عجل لوليك الفرج

..

..

یا رب الزهرا(س) به حق الزهرا (س) اشف صدر الزهرا(س)

.

به ظهورالحجه(ع)

پرونده گنـــــــــــــــاه

پرونده گنـــــــــــــــاه مرا کم مرور کن ...

.

آقـــــــــــــــــــا خودم به جای شما غصه میخورم ...


یک قطره مــاه...

دستم را اگر نگرفته بودی؛

.

چگونه می آموختم در غیبتِ خــــــــــورشید هم می شود خندید؟!

.

 صدایت که ببارد؛

.

یک قطره مــاه هم در کاسۀ آبم بیُفتد کافی ست!

.

من نــور می شوم...

.

امروز روز دیگریست !

امروز روز دیگریست ؛ یک روز از همان روزهای بی تو ...

.

 در به در این کوچه و آن کوچه ...

.

می دانم که انتهای یکی از همین کوچه ها منتظری!

.

 ولی در کوچه هایی که پی تو می گردم همه بن بست است...

.

دلم آشوب و ضربان قلبم ناآرام!

.

بگو کدامین کوچه انتهایش دیدار توست؟

..

روز بینایان ...


.

در گوشه ای از تقویم نوشته اند روز نابینایان !

کی روز بینایان می شود مهـــــــــــــــدی جــــــــــــــــــان ...؟؟؟

..

تنگی ِ دل...

یادمان باشد اگر تنگی ِ دل غوغا کرد...

 مهدیِ فاطمه تنهاست؛ از او یاد کنیم ...


بسـم الله ...

کوتاه و ساده میگویم ، فقط دنبال علائم ظهور نگرد ...

.

 چمدان را که میبندی و قصد سفر میکنی تا راهی شوی

.

 و عزیزت را ببینی

.

 آشنا بودن با تابلوهای کنار جاده تو را به مقصد نمی رساند ..

 باید بلند شوی، چمدانت را برداری و قدم برداری

 قدم اول ، قدم دوم ، قدم سوم ، تا مقصود را در یابی ...

.

برای وصال مولایت فقط پی علائم ظهور نباش ..

.

 یا علی بگو دستت رو بذار روی زانو همت کن

 و به سمت مولایت قدم بردار ...

.

بسـم الله ...

..

مولای مـــــــــن...

مولای من باز

این دل بی قرار پناهی جز آغوش مهربانیت نیافت

مولای من !

اگر نیایی شقایق ها میمیرند...

بیا تا جهان را بهاری ابدی باشی

سیاهی عصیان و ظلم دنیا را فرا گرفته

بیا تا حضورت جانی دوباره بر دلهای مرده شقایق ها باشد...


اللهم عجل لولیک الفرج

غــــــــروب های جمعه...

غروبهای جمعه ...

دل آسمان خون می شود اما نه به سبب دوری و فراق شما ...

دل آسمان تنگ است اما نه به خاطر غیبت و نبود شما...

من میدانم علت خون شدن دل آسمان چیست...

دل آسمان جمعه ها به سبب خون شدن دل شما خونین می شود.

همان وقتی که پرونده اعمالمان را خدمتتان می آورند...

یک یک پرونده ها را باز می کنید پرونده ها پر است و سنگین...

آقا به جان مادرت پرونده من که به دستت رسید

گناهانم را نادیده بگیر و برای هدایتم دعا کن...

..

آقاجــــــــــان...

آقا جان،

عمرى است مانند خورشید گرفته اى هستى،

و من دقیقا در آن سایه ى مطلق به سر مى برم و از تو محرومم!

این نشانه ى بى لیاقتى من است،

حداقل لطفى...،نگاهى...،دگرگونم کن...،

تا شاید لیاقت جا به جایى از سایه به نیم سایه نصیبم شود!

از معصیت صرف نظر کن...

 "" گفتم به مهدی بر من عاشق نظر کن
گفتا تو هم از معصیت صرف نظر کن ""



 
اِلهى عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْـخَـفـآءُ وَ انْـکَـشَـفَ الْـغِـطآءُ
.
وَ انْـقَـطَـعَ الـرَّجـآءُ وَ ضـاقَـتِ الاَْرْضُ وَ مُـنِـعَـتِ السَّـمـآءُ
.
وَ اَنْتَ الْـمُـسْـتَـعـانُ وَ اِلَیْکَ الْـمُـشْـتَـکـى وَ عَـلَـیْـکَ الْـمُـعَـوَّلُ
.
فِـى الـشِّــدَّةِ وَ الـرَّخــآءِ اَلـلّـهُمَّ صَـلِّ عَـلى مُـحَـمَّـد وَ الِ مُـحَـمَّـد
.
اُولِــى الاَْمْرِ الَّــذینَ فَـرَضْـتَ عَـلَـیْـنا طـاعَـتَـهُـمْ وَ عَـرَّفْـتَـنـا بِـذلِکَ
.
مَـنْـزِلَـتَـهُـمْ فَـفَـرِّجْ عَـنّـا بِـحَــقِّــهِــمْ فَــرَجـاً عـاجِــلا قَــریـبـاً کَـلَـمْـحِ الْـبَـصَرِ
.
اَوْ هُـوَ اَقْـرَبُ یا مُـحَـمَّـدُ یـا عَـلِىُّ یـا عَـلِـىُّ یـا مُـحَـمَّـدُ اِکْـفِـیـانـى
.
فَـاِنَّـکُـما کـافِـیانِ وَ انْـصُـرانـى فَـاِنَّــکُما نـاصِـرانِ یــا مَــوْلانـا یـا صاحِب الزَّمانِ
.
الْـغَـوْثَ الْـغَــوْثَ الْـغَــوْثَ اَدْرِکْـنـى اَدْرِکْـنـى اَدْرِکْـنـى
.
الـسّــاعَـةَ الـسّــاعَــةَ الـسّــاعَــةَ الْـعَـجَـلَ الْـعَـجَـلَ الْـعَـجَـلَ
.
یـا اَرْحَــمَ الــرّاحِـمـیـنَ بِــحَـقِّ مُـحَـمَّـد وَ الِـهِ الـطّـــاهِـــریـنَ
.
.
.

هفــت دل بغـــض...

بالی از اشک... بالی از سکوت ... هفت دل‌ بُغض...

.

 بر گلویم روییده است !!

.

 یک نفر مشت مشت، بر جمعه هايم دلشوره می پاشد.

.

واژه‌ها از دستم لیز می‌خورند، مثل این عابران که از هم می‌گریزند.

.

 صبر کن! این شعر، بی « تــو » کامل نمی‌شود..

..

دیگر دنبال قرص نروید!!!

دیگر دنبال قرص نروید

.

دانشمندان راه بهتری برای خود کشی پیدا کرده اند

.

نگاه مهدی(عج) همان لحظه که نگاهت میکند

.

 و تک تک گناهانت جلوی چشمانت ظاهر میشوند

.

 و خودی نشان میدهند،

.

 تو از شدت خجالت آرزوی مرگ میکنی ...
.

چه کردید...

زنگ اوّل ؛ توحید .

.

دومین زنگ ؛ نبوت و معاد .

.

 سومین زنگ ؛ چه باشی چه نباشی  عدل است .

.

 و اِمامت ، گرچه آخرین زنگ حیات بشری است

.

 و معلّم ؛ غایب .

.

 تا نیاید و نپرسد که :

.

چه کردید در آن وقت که غایب بودم همگی مشروطیم.

..

برداشــــت آزاد....

اگه فقط پنج دقیقه بتونید امام زمان(عج) رو ببینید

.

 چی بهشون میگین... ؟؟

.

اصلا پاهامون توان ایستادن داره؟؟؟؟

..

دلـــم گرفتــــــه...

يا راحِـــمَ العَـــبَــرات
.
زنگ نقاشی بود ...
معلمــمان گفت : عـــ ش ــق ، من تـــو کشيدم
گفت: مــهــربانی . . . . من تـــو کشيدم ...
 و نقاشيم را نمره نداد و دلــــم گرفت ... شبیه مدادِ ســــياه ...

.

 دِلـَـــم گـِـرِفــتــه ...

.

مثلِ تمــــام ... جمعه هايی که بی تـــــــو گذشت

.

مثلِ ديروزِ بي تـــــــو .. مثلِ امروزِ بي تـــــــو

..

ما صاحب داریم...

آقامون یه روز میاد  ، اینقـدر بهمون طعنه نـزنید ...

.

 ما صاحب داریم ...

..

.. 

تسلي دل مادر امام زمان

.

حضرت صديقه كبرى انسية الحوراء ام ابيها فاطمة الزهرا

.

صلــوات

آقـــاتریــــن...

آقا ترین! سکوت مرا غرق نور کن

.

 ما را قرین منت و لطف حضور کن

.

 وقتی گناه کنج دلم سبز می شود ، آقا شما شفاعت این ناصبور کن

.

می ترسم از شبی که به دجّال رو کنیم

.

آقا تو را قسم به شهیدان ظهور کن

..

از ما عجیب نیست

از ما عجیب نیست دعایی نمیرسد
از تحبس الدعا که صدایی نمی رسد
ما تحبس الدعا شده نان شبهه ایم
آنجا که شبهه است عطایی نمی رسد

نــــــــــدا

صدا کن مرا ...
صدای تو خوب است ...
صدای تو سبزینه آن گیاه عجیبی است ...
که در انتهای صمیمیت حزن میروید ...
در ابعاد این عصر خاموش ...
من از طعم تصنیف در متن ادراک یک کوچه تنهاترم ...
بیا تا برایت بگویم ...
چه اندازه تنهایی من بزرگ است ...
و تنهایی من شبیخون حجم تو را پیش بینی نمیکرد ...

دنیا بدون ظهورت…

یک روز دیگر هم تمام شد...

فردا هم روز دیگری آغاز می‌شود...

و من در این اندیشه که چرا دنیا بدون ظهـــورت

هنوز دنیاست!!!

وصال

انگار فـــــــرج برای ما حاصل نيست ...

انگار كه توبه هـــــای ما كامل نيست ...


از بس كه گنـــــــــــاه كرده ام ، می دانم ...

اين جمـــــــــعه وصـــــــــال ، بهر ما شامــــل نيست ...

آقای جمعه های...


امروز جمعه نیست ولی دلشکسته ام..


زیرا به انتظار ظهورت نشسته ام....


دوشنبه ایست تلخ،نه،دوشنبه ای سیاه....


یک جمعه ی جدید خیال تو و اشک و آه....


آقا،شکسته بغض قلم را ، غم زمین....


بگذار تا بگویم از این قرن آهنین.....


ده قرن انتظار، نه! ده قرن خون دل.....


آقا! چه ها گذشته به تو؟ مانده ام خجل....


امروز هم به یاد تو کم کم گذشت و رفت....


مانند جمعه عای پر از غم گذشت و رفت....


آری گذشت و باز نگاهم تو را ندید....


فردا" سه شنبه" است،نه:یک جمعه ی جدید
...اللهم عجل لولیک الفرج...:::

يا بقيه الله!

شايد خدايت نيامدنت را فرصتي ديگر براي ما قرار داده

تا وقتي که شما مي آيي پاک پاک باشیم.

يا بقيه الله..!

شما که خود فرموده اي که به احوال شيعيانت آگاهي، پس خوب مي داني که ميان ما و اذان ظهر و آسمان ، چه رابطه اي است

يا بقيه الله!

شما که خود خوب مي داني بر ما چه دارد مي گذرد!

پس جان مادرت فاطمه هق هق غروب جمعه ما را در دفتر عشقبازي هاي عشاقت ثبت کن..

يا بقيه الله..! .يا بقيه الله..!


میترسم!


من از اشکی که میریزد ز چشم یار میترسم

از آن روزی که اربابم شود بیمار میترسم

رها کن صحبت یعقوب و دوری وغم فرزند

من از گرداندن یوسف سر بازار میترسم

همه گویند این جمعه بیا اما درنگی کن

از اینکه باز عاشورا شود تکرار میترسم

اشتیاق کوفیان و دعوت یار بر سر نیزه

من از آمین مردم در تعجیل ظهور یار میترسم

یـــــــــــــــاد


تا تو نیایی؛ دلم؛ آسمان جمعه است؛ می گیرد و نمی بارد ...

نــــــــــــام...

نامش را گذاشته اند عصر سرعت... عصر ارتباطات... عصر قدرت... عصر تکنولوژی... من اما آنچه من می بینم نه اینهاست...! عصر فقدان است! فقدان... منکر نیستم... که عصر سرعت است... عصر ارتباطات... عصر قدرت... عصر تکنولوژی... اما این نامها برای این عصر، دلم را کفایت نمی کند... برای دل من فقدان توست که بیداد می کند! راستی در این زمانه با چه سرعتی ...با کدام تکنولوژی و قدرت... می توان با تو ارتباط گرفت...؟! این زمانه برای من فاقد "تو" ست... عصر فقدان است... باورکن! اگر نیست... پس کو سیصد و سیزده مرد؟ عصرفقدان است... فقدان مرد... فقدان نور...فقدان تشنگی...فقدان امام...


عنایتِ شبانه!

مردی صالح از اهل دهقانان (از توابع اصفهان) گفت:

« یک روز به امامزاده قیس مشرف شدم و خیال داشتم به همگین ( از توابع سمیرم و اطراف شهرضای اصفهان ) بروم.
هوا سرد بود. تاریکی شب مرا گرفت و راه را گم کردم. با خود گفتم امشب از سرما هلاک می شوم و یا آن که گرگ مرا می درد. بیچاره شدم و همان جا به امام زمان علیه السلام متوسل گشته و زاری نمودم.
ناگاه هوا روشن شد و مثل این که کسی دستم را گرفت. طولی نکشید که به سرعت، سه فرسخ را طی و خود را در قبرستان همگین دیدم و باز هوا تاریک شد. »

لقب قائم علیه السلام

میپرسند:چرا امام زمان (ع) با کلمه قائم و مهدی خوانده میشود و چرا بعضی با شنیدن لقب قائم برمیخیزد و می ایستد؟ 

 

   پاسخ: 

 

در بسیاری از روایات آن حضرت با القاب قائم و مهدی یاد شده و در مورد قائمبسیار میشد که در زمان ائمه علیه السلام بر اثر ظلم و فساد حاکمان غاصب امامان به یاد امام زمان می افتادند و میفرمودند:قائم ما انتقام ما را خواهد گرفت. 

قائم یعنی قیام کننده نظر به این که قیام و نهضت حضرت مهدی جهانی است و در تمام تاریخ بشر چنین قیام و حکومتی نبوده است و آن حضرت با این عنوان خوانده میشود. 

اما اینکه پیروان آن حضرت با شنیدن این لفظ و با گفتن این کلمه برمیخیزند و می ایستند یک نوع عمل مستحبی و احترام و اظهار پیوند وانتظار به رآن حضرت است و ضمنا مردم را به یاد نهضت و قیام حضرت مهدی(عج) می اندازد و برای آنها این تلقین عملی میشود که باید برخواست نهضت کرد و امیدوار بود و به زمینه سازی برای ظهور و قیام جهانی رهبری معصوم و قاطع که امید پیامبران و امامان و همه مستضعفان جهان و قلب تپنده هستی است پرداخت. 

این کار حتی در زمان امام صادق در میان شیعیان معمول بوده و حتی نقل شده در خراسان در حضور حضرت امام رضا کلمه قائم ذکر شد امام رضا برخاست و دستش را بر سر نهاد و فرمود((اللهم عجل فرجه و سهل مخرجه)).خداوندا بر فرجش شتاب کن و راه ظهور و نهضتش را آسان گردان.

مادر امام زمان (علیه السلام) كیست؟!

مادر امام زمان (علیه السلام) نرجس خاتون دختر یوشعا پسر قیصر روم از نسل شمعون یكى از حواریین حضرت عیسى (علیه السلام) است كه به دنبال یك سلسله وقایع معجزه آسا از روم به سامرّا مى آید و سپس به افتخار همسرى امام عسكرى (علیه السلام) نایل مى گردد.


خلاصه سرگذشت ایشان از زبان خودشان بدین شرح است: 

...

ادامه نوشته

 سؤالات علامه حلی از امام عصر(عج) (داستــــان بسیـــار زیبــا و شنیــدنــی)

«علامه حلی» شب جمعه‏ای به زیارت سیدالشهداء(ع) می‏رفت؛ تنها بود و بر الاغی سوار شده و تازیانه‏ای در دست داشت.

در بین راه، شخص عربی پیاده به همراه علامه راه افتاده و با هم به صحبت مشغول شدند. چون مقداری راه رفتند، علامه متوجه شد که این شخص مرد فاضلی است. پس برخی مسایل علمی مطرح کرد و بیشتر متوجه ‏شد که همسفرش مردی متبحر و صاحب علم و فضیلت است.

علامه مشکلاتی که برایش در علوم پیش آمده بود را یک به یک از آن شخص سؤال می‏کرد و آن شخص نیز همه آنها را جواب می‏فرمود تا این که به مسأله‏ای رسیدند که آن شخص فتوایی داد و علامه آن فتوا را رد کرد و گفت: «حدیثی برای فتوای شما نداریم». آن مرد پاسخ داد: «حدیثی در این باب، شیخ طبرسی در تهذیب ذکر کرده است. شما از اول کتاب تهذیب فلان قدر ورق بزنید در فلان صفحه در سطر چندم این حدیث را مشاهده خواهید نمود».

علامه تعجب کرد که این شخص چه کسی است که این همه علم دارد؟

آنگاه علامه از آن شخص پرسید: «آیا در زمان غیبت کبری، می‏توان امام زمان(عج) را زیارت کرد یا نه؟». در این هنگام تازیانه از دست علامه افتاد. پس، آن شخص بزرگوار خم شد و تازیانه را از روی زمین برداشت و در دست علامه گذاشت و به علامه فرمود: «چگونه صاحب‏الزمان را نمی‏توان دید در حالی که دست او در میان دست توست؟!».

پس، علامه بی‏اختیار خود را از روی الاغ به زیر انداخت که پای آن حضرت را ببوسد و غش نمود. چون به هوش آمد، کسی را ندید. به خانه برگشت و به کتاب تهذیب مراجعه کرد و آن حدیث را در همان صفحه و سطری که حضرت نشان داده بود، ملاحظه نمود.