دوریت!!!
می دانم روزی با تن خسته و خیس ،
.
سوار بر قطرات درشت باران بر ناوادنهای چشمم فرود می آیی
.
در میان انبوه مژگانم میزبان خواهم بود
.
و در آن لحظه چشمانم را برای همیشه می بندم
.
تا دیگر دوریت را حس نکنم ..
..
+ نوشته شده در چهارشنبه نهم اسفند ۱۳۹۱ ساعت ۷:۴۲ ب.ظ توسط ســــهیلا
|